سوالایی ک از پسرا میپرسن:
رانندگیت چ خوبه از کی یاد گرفتی؟
مخ دختره رو چجوری زدی؟
سوالایی که از دخترا میپرسن:
چایی حاضر شد؟
غذا چ داریم؟
واقعا چرا؟؟؟؟؟
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
آماده سازی | 0 | 418 | admin |
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
آماده سازی | 0 | 418 | admin |
سوالایی ک از پسرا میپرسن:
رانندگیت چ خوبه از کی یاد گرفتی؟
مخ دختره رو چجوری زدی؟
سوالایی که از دخترا میپرسن:
چایی حاضر شد؟
غذا چ داریم؟
واقعا چرا؟؟؟؟؟
با تو همه رنگ هاى این سرزمین را آشنا مى بینم.
پدرم رفت ولی یادش هست... ونگاهش باقیست... دوردست نظرم چهره ی اومیبینم... یادگرمای بغل کردن او میفتم... کاش یک لحظه صدای نفسش بازآید... کاش بودومن هم... بوسه ای بررخ او و تبریک... روز بابا به تو تبریک پدر... هرکجاهم باشی... بازتبریک پدر... آه... تبریک پدر..
ﻋﺎﺷﻖ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﺑﭙﺮﺳﻢ
ﺑﺎﺑﺎﺋﯽ ﺭﻭ ﭼﻨﺘﺎ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﺍﻭﻧﻢ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﺗﺎ ﻫﺮ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻪ ﺑﮕﻪ:
ﺍﯾﻨﻘﺪ ♥:)
بیشتر مردم ارزوی بزرگی دارند.....!!
اول داشتن خونه
دوم داشتن ماشین برای فرار از خونه
تمام لذت عمرم همین است فقط حیدر امیرالمومنین است
سرم را که تکیه می دهم
به سینه ی ِ مردانه اَت
همه کوه هاکم می آورند
وآغوش امن توست که
بهانه ایی می شوَد
برای ِهزارباره پیدا شدن در حریمت...
پول را برای انسان افریدند
نه انسان را برای پول...!!
خاکی باشی میشاشن روت
فک میکنن زمینی
گآهے شآیב لآزم بآشב،
از یآב ببریم
یاב آنهایے رآ ڪہ...
بآ نبوבنشآטּ
بوבنمآن رآ،
بہ بآزے گرفتنב.........
زندگی
"زندگی" به من آموخت...
آدمها نه " دروغ " می گویند
نه زیر " حرفشان " می زنند.
اگر " چیزی " می گویند...
صرفا " احساسشان " درهمان لحظه ست
نباید رویش " حساب " کرد
خاطرات آدم مثه یه تیغ کند میمونه که رو رگت میکشی... نمیبره اما تا میتونه زخمیت میکنه...
اغوش کسی رادوست بدارکه بوی"بیکسی"بدهد نه بوی"هرکسی"
دلتنگ که باشی آدم دیگری میشوی.
خشن تر... عصبی تر... کلافه تر وتلخ تر
وجالب اینکه با اطرافیان هم کاری نداری
همه اش را نگه میداری ودقیقا سر کسی خالی میکنی
که دلتنگش هستی.
چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن که خودش هزار رنگ است
محبت به کسی که لیاقت محبت نداره اسراف محبته
از صدای سخن عشق کر شده ام..... خفه شو ببینم
هنوز دلخوشی ذهن خسته ام این است که در خیال خودم بی خیال من شدی
بعضیا خیاط نیستند اما خوب وصله هایی به آدم میچسبانند!
زیاد خوب نباش...
زیاد دم دست هم نباش...
زیاد که باشی...
زیادی میشی...
روزی دروغ به حقیقت گفت :بیا بریم ساحل شنا کنیم وقتی به آنجا رسیدند هر دو لباس خود را درآوردند دروغ لباس های حقیقت را پوشید و فرار کرد و این گونه است که امروز حقیقت در لباس دروغ عریان و زشت است....
بر خاک بخواب نازنین تختی نیست
آواره شدن حکایت سختی نیست
من از پاکی اشکهای خودم فهمیدم
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
هورااااااااا، این اولین جملک منه
دیروز با یه دسته گل اومده بود به دیدنم. با همون نگاه مهربون، همون نگاهی که سال ها آرزوش رو داشتم و ازم دریغ می کرد. گریه کرد و گفت که دلش برام تنگ شده. وقتی رفت سنگ قبرم از اشکش خیس شده بود....
خیلی سخته کسی رو دوست داشته باشی که ندونه با خودش چند چند... از دلتنگی تو میمیره اما تو چشمات انکارش میکنه... میدونه که بدون تو محال بتونه اما همش حرف از جدایی میزنه... کی آدما امواجشون قطع میشه؟
ای دوست، دوست داری با بغض درونم آشنا بشی یا با ظاهر شادم
از این به بعد آشق را این گونه نویسیم چون همیشه سرش کلاه میرود.
(هادی)
من به هر تحقیری که شدم با صدای بلند خندیدم.... نام مرا گذاشتند "با جنبه"! بی آنکه بدانند؛ خندیدم تا کسی صدای شکسته شدن قلبم را نشنود
از تنهاییت دلگیر نباش
و هیچ وقت آن را با کسی قسمت نکن
مردم این شهر
تن/ها دادند
تا تنها نمانند...
یادمان باشد در املای زندگی،
همیشه برای محبّت تشدید بگذاریم؛
تا از دوستیمون حتی نیم نمره هم کم نشود...
خدا جونم چرا کمکم نمیکنی؟؟؟؟؟؟؟ مگه نگفتی که همه بنده هاتو دوست داری؟؟؟؟ مگه نگفتی هرکدوم از بنده هام۱ قدم به سمتم پیش بیایند من۱۰۰ قدم به طرفشون میرم؟؟؟ پس چیشد؟ منکه۱۰۰ قدم اومد ولی.....
وقتی میروی حواست باشد
حتماخدانگهداربگویی
تاخداحواسش رابیشتربه من بدهد
اخرمیدانی؟؟؟
خدا......
به هوای تومرارهاکرده است
رها کن!
دستانی که بخشی از "سرگذشتت" بوده اند
نه "سرنوشتت"!
درد داره یه نفر بیشتر از خودت دوست داشته باشی ولی اون کارای تو بنظرش نمیاد که هیچ تازه میگه اگه با من موندی واسه اینه که بمن عادت کردی!!!
تلخ ترین بوسه ها
بوسه ایست که بر صورت یار مینشیند
بر دلش نه!
قصه ی عجیبی ست:
تا وقتی کوچکی، حرف هم نزنی
گریه هایت را می فهمند
اما...
بزرگ که شدی، گریه هم که کنی
حرف هایت را نمی فهمند...
آدم ها برای هم سنگ تمام می گذارند!
اما نه وقتی که در کنارشان هستی، آنجا که در میان خاک خوابیده ای!
سنگ تمام را می گذارند و میروند...
او کجاست. کسی که عشق پاکم را فدایش کردم، او کجاست؟ شاید یقین داشت می بخشمش، که این قدر ساده مرا به یک بیگانه فروخت
قلبها دریچه نفوذند; آنکس که صادقانه نفوذکند; همیشه میماند...
هر کسی ازم سراغتو میگیره نمیگم وجود نداری.. میگم وجودشو نداشتی
پیشاپیش مرگ خودمو در یکی از زلزله های ایران تسلیت میگم!!
تعداد صفحات : 8